گوجه سبز
بیرون عمه نی نی شام رو پاقدم نی نی مهمونی داده
میسی عمه یاد آور بشم مادر شوهری هم تو خونه خودش مهمونی داده بود
دیروز هم ابجی مهمون دعوت کرده بود خونواده همسرش رو
خونه اش سر و سامون داده بود
غذا ها رو آماده کرده بود از اونجایی که لباس رسمی پوشیده بود
میگه شلوارم خیلی تنگ بود نمیتونستم تکون بخورم
میگه سفره رو باز کردم و چیدم اونا خوردن
و من رفتم رو تخت دراز کشیدم شدید شکمش درد میکرده
خدای من عجب کاری میکنه این دختر
بعد رفتن مهمونا همسرش کلی دعوا کرده که لباس حاملگی میپوشیدی
که اذیت نشی شوشو همه ظرفا رو شسته قوربون دستش
آبجی هم شب رو استراحت کرده
امروز هم من دلم گوجه سبز میخواست خریدن بابا اینا سهم آبجی رو هم دادن نوش جون کنه
بیشتر از 5 روز میشه نیومده خونه ما آبجی
قول داده همسرش عصر از سر کار اومد بیان شام خونمون
صبح هم زنگ زدم یخچال و فریزرشون رو داشت تمییز میکرد
قوربون نفس خاله
دیروز اینقد شوخی کردم برا بابا میگم فک نکینن ها من برم از دستم راحت میشین
نه یه جانشین هم دارم میارم بعد من باشه
نفس خاله اونم آبان ماهی هست دخمل باشه مث من میشه آخ منم آبانی هستم