خدا
قوربون خدا برم وقتی از همه جا ناامیدی و بریدی نور امیدی رو
میفرسته تا بگه به یادتون هستم وای خدای من تازه از خواب بیدار شدم
کای ذوق کردم آبجی فریده اس داده بود بیدار شدم جواب دادم و رفتم
زنگ زدم برا ابجیم تعریف کردم خواب نی نی نازمون محیا خانومی رو میدیدم
اینقد ناز و خوشگل بود بزنم به تخته هر چی از خوشگلیش بگم کم گفتم
خواب میدیم که همه فامیل جمع هستن و همه اومدن دیدن بچه آبجی
من از بین خانوما بچه رو بغل کرده بودم و بردم نشون عموهام بدم
واس عمو نادرم میگفتم عمو ببین دختر نداری همش دختر دوس داشتی
و اونم بوووسش میکرد عمو قادر میگفت مواظب باش خون از نافش نیاد
همه جمع بودن و اما بگم نفس خاله چه شکلی بود ای جونم
چهره گردی داشت از طرفین کشیده بود صورتش مث شخصیت های کارتونی
و سفید مث برف و موهاش بور بود خیلی کم بود ها صاف صاف و چشاش خدای من
عسلی بود مث مال من بود با شاید هم خیلی روشن تر از رنگ چشای خودم
میخندید کیف میکردم تو خواب