افطاری
جمعه شب مهمون بودیم خونوادگی
عمه بزرگم غذاخوری ارکید دعوت کرده بود کل فامیل رو
من دل خوشی برا رفتن نداشتم اما رفتم
همه چی خوب بود عالی بهتر از قبل شاید
ورود به اونجا عمو حسینم رو دیدم و آقایون و خانوما جدای هم بودن
آخرین میز فامیل های درجه یک بودن اول به بقیه عمو ها و عموزاده ها سلام
و احوال پرسی داشتیم و بعد خانوما ؛ منم بیشتر برا اینکه دیداری تازه بشه
رفته بودم. آبجی رو هر کی میدید جویا میشدن بچه جنسیتش معلوم نشده
اونم میگفت آقامون گفتن برا کسی نگم از من خواستن بگم اذیتشون کردم
گفتم دوقلو دختر ؛ زن عموم اینقد خندیده میگه به آرزوم رسیدم بچه شما هم دوقلو هس
بعد بهش گفتم شوخی بوده.
خیلی خوش گذشت عمو زاده هام رو دیدم و عمه و عموهام رو
عکس هایی هم با هم گرفتیم . برا جوووتا میگم بیاین عکس بگیریم
دیدم زن عموم و عمه و عمو هام هم میل دارم برا عکس گرفتن اره خداییش عکس های
اون روز خیلی به یاد موندنی شد شبیه عکس هایی که تو مشهد میگیرن
اما از اینکه همه هم قد هستیم خوشم میاد قد کوتاه نداریم شکر خدا
یه کادو هم برا سینا خریده بودم خیلی خوشش اومد و بهم میگه آبجی
دیگه نمیخواد چیزی واس تولدم بخری اینقد قانع هس خدای من!!! گفتم نه این فرق میکنه
کادو واس تولدت هم میخرم میگه به بابام : عمو میز تحریر رنگی واس بچه ها هس از اونا بخر
این روزا روزه که میگیرم خیلی نمیتونم بیام وب هستم ها اما زیاد حوصله ندارم بنویسم
نماز و روزه های همه دوستان گلم قبول درگاه یگانه عالم ...
ادامه مطلب کلی عکس نی نی ...