نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

واااای بر من

خاله دورت بگرده عزیزم  دست عزیز دل سوخته  جیگرم کباب میشه میبینم این بچه این همه ساکت و آروم شده  آبجی گذاشته رو روروک داشته ناهار آماده میکرده  سپرده به مادر شوهرش که حواسش باشه  اما کاری که شده  اینم که تازه یاد گرفته که تکون بخوره مستقیم رفته طرف بخاری  پوستش که نازکه همین که زده به بخاری سوخته  آبجی میگه این دختر آروم که تا حالا این طوری گریه نکرده  اشکی از چشماش می اومد که نگو  بمیرم واست میبینم اشک تو چشام جمع میشه  قضا و بلا به دور  ...
22 بهمن 1392

ماه

نفس اینقد سفید و خوشگل شده که حد نداره  بزنم به تخته چشمم کف پاش  مث اینکه عزیز دل خاله میخواد رو دست خاله باشه تو خوشگلی  تپل شده فندق شده وقتی میخنده جیگر میشه دیگه دختری داریم که به کس کسونش نمیدیم  عکس نفس رو با خودم و داییش گرفتم  با اصرار زیادی تونستم راضی کنم عکس داداشم و نفس رو بذارم تو وب  جمعه عمو نادر و عمو قادر اینا اومده بودن  پسر عموم هادی که میشه برادر شیری آبجی  زنگ زده بود که بگین این خواهر زاده ما رو بیارن ببنیم  آبجی و نفس و آقا محمد هم یخورده قبل اینکه عمو اینا بیان  رسیدن خونمون من هم یونی بودم بابا اومد دنبالم  وااااای هادی و پیام که امون نمیدن این بچه رو میگیره بغل اون یکی  عمو نادر رو که نگو عاشق بچه د...
21 بهمن 1392

خنده

عزیز دل نفس بانو امروز 90 روزه شد  اینقد جیگر شده که حد نداره  جونمون براش در میره  بغل من که میاد همش ول میخوره و آروم قرار نداره  اما بغل دای دایش آروم و بی حرکت هست  بابا و مامان رو خیلی خوب میشناسه  صداشون که میاد زود برمیگرده طرفشون  از ته دل میخنده دل میبره شیطون  عکس های جدیدش رو صیح گرفتم  ماشالله ماشالله بهش بگین   ادامه مطلب بقیه عکس های عزیز دل رو ببنید ...  ...
13 بهمن 1392

ستوده

پسر عموم سینا یه عروسکی داشت وقتی بچه بود  اسمش رو گذاشته بود ستوده  اون روز که مهمون رفته بودیم این عروسک رو داده به نفس نفس رو اینقد دوست داره که از این عروسکش گذشته و داده  نفس هم خیلی خوشش اومده از ستوده  وقتی میبینه برا این عروسک خودکار میخنده و دوسش داره  ...
10 بهمن 1392

آرایشگاه

دیروز 8 بهمن تولد آقا محمد بود  نفس اینا مهمون دعوت بودن خونه مادرجونش مامان جونش آرایشگر هست  موهای نفس که میریزه رو گوشش به باباش گفتم که اینا رو کوتاه کنه  آقا محمد هم شب که مهمون رفته بود به مامانش گفته بود  موهای نفس رو کوتاه کنه و منظم  اینقد خوشمل شده  مبارکه خاله  اولین بار بود که رفته آرایشگاه  گرد شده سرش اینقد بهش میاد که  امروز هم که براش یه دست دیگه لباس خونه خریدیم  لباسی که ماه پیش خرید کردیم الان دیگه اندازه نمیشه  ...
9 بهمن 1392

تلنگر

═════════ ೋღ❤ღೋ ═════════ آهای آقایونا که زناتون حامله ن که شاید ترس داشته باشن که تغیرات قیافه و هیکلشون اونا رو تو چشم شما بی ریخت کنه بعله زنا، چاق می شن، گرد می شن، پوستشون شاید کمی خراب شه، صورت و پاهاشون پف کنه اما الان بیشتر از هر زمان دیگه ای لازم دارن که قربون صدقه شون برین و ازشون تعریف کنین بذارین باور کنن که تو چشم شما هنوز زیبا ترین زن دنیان زنای حامله مقدسن ♥ چون تو دلشون یه زندگی دارن  ♥♥ انگاری تو پدیده خلق با خدا شریک می شن  *•♫.•*♥♥*•♫.•**•♫.•*♥ بفهمین ...
6 بهمن 1392

2-11-4

بیا تا که برای تو در این خونه کسی هست بیا تا که دلم بدونه که فریاد رسی هست ♥*•♫.•*♥♥*•♫.•*♥♥*•♫.•*♥ بیا ای که به غیر از تو مرا هم نفسی نیستبیا تا که دلی هست و در اون دل نفسی هست جیگر نفس بغل باباییش نفس  سینا و نفس سینا دس بردار نبود بدین بغل من  ...
4 بهمن 1392

یه روز خوب

قرار بود برا دیدن خونه جدید عموم یکشنبه مهمون بریم که به خاطر کار آقا محمد نشد بریم  امروز ما و خونواده آبجی با هم مهمون رفتیم  خیلی خوش گذشت  خونشون محشر بود  آبجی اصلا نمیتونه کمک حالم باشه  زن عموم هم که دختر نداره کلی بهش کمک کردم  من مرتب بودن رو خیلی دوست دارم  سینا وسایل جدید خریده بود ازش عکس گرفتم  پسر عموم هادی برادر شیری آبجی هست  نفس رو بچه خواهر خودشون میدونن پسر عموهام وقتی نفس متولد شد هادی هم برا نفس کادو خریده بود و میگه خان دایی ام همین که رسیدیم نفس خراب کاری کرده بود از چند لایه لباسش ... آبجی نتونست چیزی بخوره و رفت جای بچه رو عوض کنه و لباس ها رو بشوره  رسیدیم که ناهار بخوریم بازم باید جاش عوض میشد  تا بی...
4 بهمن 1392