واااای بر من
خاله دورت بگرده عزیزم دست عزیز دل سوخته جیگرم کباب میشه میبینم این بچه این همه ساکت و آروم شده آبجی گذاشته رو روروک داشته ناهار آماده میکرده سپرده به مادر شوهرش که حواسش باشه اما کاری که شده اینم که تازه یاد گرفته که تکون بخوره مستقیم رفته طرف بخاری پوستش که نازکه همین که زده به بخاری سوخته آبجی میگه این دختر آروم که تا حالا این طوری گریه نکرده اشکی از چشماش می اومد که نگو بمیرم واست میبینم اشک تو چشام جمع میشه قضا و بلا به دور ...
نویسنده :
مامان
19:3