آغوش من
کوچولوی ما یاد گرفته تا دستام رو باز میکنم میاد بغلم , میگم نفس بیا بغل خاله کارتون ببینیم دنده عقب میگیره میاد بغل من پارک میکنه اینقد دوزلی بالا شده یک روز درمیون میاد چند ساعتی پیشمون نفس روزایی که میاد پیش ما میریم حموم برای آب بازی کیف میکنه همش میخواد آبی که از شیر میاد رو با دستاش بگیره اغلب مشغول درس هستیم واس نفس هم یک کاغذ میدم با مداد قرمز خط خطی میکنه ... هر کاری خوبی که انجام میده تشویقش میکنیم ذوق میکنه ... خبرای خوب تو راه آخر ماه نتیجه بده حتما مینویسم به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم چند روز پیش بازم ایهان جونم رو به خواب میدیم...